به هر حال باید در مطالعه خلاقیت به دو نکته مهم توجه داشت: اول اینکه خلاقیت می‌تواند خلق اشکال جدید یا صورت‌های جدیدی از ایده ها یا تولیدات کهنه باشد. در این صورت عمدتاًً فکرها و ایده های گذشته اساس خلاقیت های تازه است. دوم آنکه خلاقیت امری است انحصاری که پیشتر هیچگونه سابقه ذهنی از آن وجود نداشته باشد، اگرچه ممکن است آن چیز به صورت های مشابه یا کاملاً یکسان قبلاً توسط شخص دیگری و در موقعیت خاصی خلق شده باشد (کاروسکی، گلاروسکی، لبودا و ویسنیسکا[۲۷] ،۲۰۰۶).

تورنس تفکر خلاق را مرکب از چهار عامل اصلی می‌داند این عوامل عبارتند از: ۱- سیالی[۲۸]: یعنی استعداد تولید ایده های فراوان ۲- ابتکار[۲۹]: یعنی استعداد تولید ایده های بدیع، غیرعادی و تازه ۳- انعطاف پذیری[۳۰]: یعنی استعداد تولید ایده ها و روش های بسیار گوناگون ۴- بسط[۳۱]: یعنی استعداد توجه به جزئیات (تورنس و گاف[۳۲]، ۱۹۹۰).

۲-۱-۱-۱ – رویکردهای مختلف به خلاقیت

همزمان با به وجود آمدن مکاتب مختلف در علوم رفتاری، خلاقیت به خاطر ماهیت و اهمیت آن مورد توجه مکاتب قرار گرفته است. هر کدام از این مکاتب، خلاقیت را برپایه ی اندیشه‌های اساسی و پایه های نظری مکتب خویش تعریف و تفسیر نموده اند.

۲-۱-۱-۱-۱ – دیدگاه روانکاوی

روانکاوان معتقدند که خلاقیت از ناخودآگاه ذهن نشأت می‌گیرد. زمانی که خود فعالیتی ندارد ذهن نیمه آگاه مشغول است. ذهن نیمه آگاه باید برای مدتی از آگاهی و ناخودآگاهی آسوده باشد تا به جمع‌ آوری ایده های تازه بپردازد و خلاقیت ظهور یابد (حسینی، ۱۳۷۸). فروید رهبر اصلی این نظریه از یک دیدگاه آسیب شناسی به موضوع خلاقیت می پردازد. به طور کلی سردمداران این مکتب بر این نکته اتفاق نظر دارند که خلاقیت در نتیجه ی تعارضی است که در بخش «ناخودآگاه» ذهن ایجاد شده است. نهاد تلاش می‌کند تا راه حلی برای این تعارض پیدا کند. اگر راه حل کشف شده با ذهن ناخودآگاه هماهنگ شد، منجر به خلاقیت می‌گردد (پروار، ۱۳۸۲).

(فروید، ۱۹۰۸به نقل از برگکویست[۳۳]، ۱۹۹۸) و سایر روان تحلیل گران کلاسیک براین باورند که خلاقیت محصول قسمت ناهشیار ذهن می‌باشد. آنان خلاقیت را ‌بر اساس مکانیسم دفاعی تصعید تبیین می‌کنند.

‌بر اساس این دیدگاه کنجکاوی افراد خلاق در ارتباط با مسائل جنسی که از ۳ سالگی آغاز می شود به سه شکل نمایان می‌گردد. واپس رانی، مقابله با فرایندهای فکری و تصعید. برخی از روان تحلیل گران نیز بر این باورند که خلاقیت بخشی از فرایندهای ذهنی در نهاد می‌باشد که فرد برای کسب لذت و پرهیز از درد به کار می‌گیرد (کرافت[۳۴] ، ۲۰۰۲).

فروید براین باور است که منبع خلاقیت همان تضاد است و خلق اندیشه‌های تازه در کاهش اضطراب ناشی از تضاد تاثیر دارد (فروید[۳۵]، ۱۹۵۷).

۲-۱-۱-۱-۲- دیدگاه رفتاگرایی

واتسون (۱۹۱۳، به نقل از برگکویست، ۱۹۹۸ ) نظریه رفتارگرایی را در پاسخ به نظریه روان تحلیل گری بنا نهاد. اساس این نظریه تجربه گرایی است. پیروان این مکتب، رفتار خلاق را عبارت از رفتاری می دانند که از طریق ‌تقویت‌های محیطی فرا گرفته شده است (البرزی، ۱۳۸۶). رفتارگرایان برای فرد در تولید خلاق، حداقل نقش را قائلند و بروز محصول خلاق را معمولا از راه تغییرات تصادفی و گزینش آن ها به خاطر نتایج مثبتشان می دانند (حسینی، ۱۳۷۸). اسکینر مدافع روش شرطی سازی فعال در نظریه رفتارگرایی معتقد است که خلاقیت از تجدید سازمان فیزیکی منتج می شود و به همین علت است که تولیدات خلاق در این نظریه خود به خودی است و شرطی شدن عامل به عنوان یک محرک به فرد این فشار را وارد می‌سازد تا برای یافتن راه حل، اقدام به رفتارخلاقانه کند (پروار، ۱۳۸۲).

۲-۱-۱-۱-۳- دیدگاه انسان گرایی

در این دیدگاه به نظر می‌رسد خلاقیت با واژه هایی نظیر سلامتی، خودشکوفایی و انسان کامل ارتباط نزدیک داشته باشند. مازلو یکی از اندیشمندان این نظریه یک سلسله از نیازهای بشر را به صورت یک هرم طراحی کرد که در پایین هرم نیازهای فیزیولوژیک و در رأس هرم نیاز به خودشکوفایی یا خلاقیت تحقق پیدا می‌کند (لطیفیان، ۱۳۸۵). وی می‌گوید تعداد کمی از مردم به مرحله ی خود شکوفایی می‌رسند و علت این امر آن است که نیازهای سطوح پایین تر به طور کامل و به نحو احسن مرتفع نگردیده اند. مازلو[۳۶] (۱۹۶۸) خلاقیت را در سه سطح معرفی می‌کند:

۱- خلاقیت اولیه: این نوع خلاقیت از فرایندهای اولیه ناشی می شود که ما ‌بر اساس آگاهی انتخاب می‌کنیم و تقریباً در همه وجود دارد اما ممکن است خردسال بکوشد ولی نتیجه ای حاصل نگردد.

۲- خلاقیت ثانویه: ناشی از فرایندهای فکری بالاتری است که در این فرایند مقوله هایی مانند: تجزیه و تحلیل، نظم و کارهای سخت جا می‌گیرد. انسان گرایان این مرحله را مرحله ی انتقال می‌نامند.

۳- خلاقیت ترکیبی: که ترکیبی از خلاقیت اولیه و ثانویه می‌باشد و کارهای بزرگ فلسفی، هنری و کشف های علمی در آن جای می‌گیرد و این همان خودشکوفایی در طبقه بندی مزلو می‌باشد (مازلو، ۱۹۶۸).

به اعتقاد کارل راجرز خلاقیت نوعی خودشکوفایی و انگیزه ی آن تعالی بخشیدن به خود است. او خلاقیت را این گونه تعریف می‌کند: خلاقیت عبارت است از تمایل به ابراز و فعال کردن تمامی استعدادهای موجود زنده به حدی که چنین فعالیتی موجود زنده و یا خود را تعالی بخشد (حسینی، ۱۳۷۸). به عقیده ی راجرز خلاقیت دارای شرایط درونی معینی است. یکی از این شرایط پذیرا بودن نسبت به توانایی پاسخ به چیزها نه برحسب رده بندی های قراردادی بلکه به گونه ای است که وجود ندارد. شرط دیگر داشتن یک مرکز سنجش درونی است یعنی ممکن است فرد خلاق نظریات دیگران را ‌در مورد کارش مدنظر قرار دهد اما اجازه نمی دهد که دیگران نظر وی را به طور بنیادی تغییر دهند. شرط سوم توانایی بازی کردن با عناصر و مفاهیم است و نتیجه آن شادی وشعف ناشی از کاوش فکری است (حسینی، ۱۳۷۸).

۲-۱-۱-۱-۴- دیدگاه شناختی

دیدگاه شناختی در بررسی خلاقیت فرایندهای ذهنی را مورد مطالعه قرار می‌دهد که باعث تولید چیزهایی تازه و بدیع می‌شوند. این دیدگاه هر چیز بدیع و تازه را خلاقیت نمی داند و معتقد است که تولید برای اینکه مؤثر باشد بایستی معنی دار و عملی نیز باشد (ویسبرگ[۳۷] ،۱۹۹۲). شناخت گرایان در مطالعه خلاقیت روی محیط اجتماعی، شخصیت و یا انگیزش تأکید زیادی نمی کنند (کروپلی[۳۸]، ۱۹۹۹).

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...